به گزارش خبرنگار مهر، شبکه اجتماعی «بهخوان» راهاندازی شد. کاربران بهخوان به همدیگر برای آشنایی با کتابهای جدید کمک میکنند و همچنین با کسانی آشنا میشوند و دنبالشان میکنند که سلیقه کتابخوانی آنها برایشان جالب و ارزشمند است. برای این کار، بهخوان ابزارهای متنوعی در اختیار کاربران قرار میدهد. برای دانلود نسخه موبایلی این شبکه آدرس behkhaan.ir در دسترس است.
در معرفی این شبکه اجتماعی آمده است: «بهخوان حاصل دغدغه و تلاش جمعی از دوستداران کتاب است که میخواهند کتابهای مورد علاقهی خود را با یکدیگر به اشتراک بگذارند و برای پیدا کردن کتابهای خوب به هم کمک کنند.
بهخوان به هیچ نهادی وابسته نیست و زمینه یا گرایش خاصی را نمایندگی نمیکند. ما برای لذت بردن از کتابها دور هم جمع شدهایم؛ لذتی که فقط در جستن، آموختن و کشف کردن میتوان یافت.
بهخوان با فعالیت کاربران خود معنا پیدا میکند. هر آنچه درباره کتابها مینویسیم و میخوانیم و به اشتراک میگذاریم، بهخوان را به مرجعی جامعتر و مطمئنتر برای کشف دنیای کتابها تبدیل میکند.»
نخستین یادداشت جالب توجه در این شبکه به قلم مهدی فیروزان است درباره کتاب «شمرون کناردون» به شرح زیر:
عادت شده بود که قهرمانهای واقعی را جوری توصیف کنیم که انگار از نوزادی قهرمان متولد شدهاند و از کودکی بازیهای ویژهای را دوست داشتهاند. همکلاسیهایشان را در تمام سالهای دبستان و دبیرستان رهبری و مدیریت میکردهاند. پیشنماز مسجد محل همواره مسئولیتی را به ایشان سپرده و آنها نزد مغازهها و کسبه حسابهای پنهانی برای فقرا داشتهاند که هفتگی تسویه میکردهاند و… در یک کلام پاک زاده شده و پاک زیسته و پاکترین به شهادت رسیدهاند.
در ده بیست سال اخیر نویسندگان قهرماننامهها به خطای اساسی رویکرد مذکور پی بردند و قهرمان خیالی یا واقعی خود را جوری تصویر کردند که انسان است و جایزالخطا. میتواند در برهههایی از زمان مانند دیگران باشد و در ۵ تا ۲۰ یا ۳۰ سالگی قدرت رهبری نداشته باشد. قهرمانپروران دههی اخیر از آن سوی بام افتادهاند و قهرمانشان ر تا پایان عمر خلافکار و بیپروا تصویر کردهاند که با یک رویداد یا نصیحت بزرگانی مثل مرحوم نخودکی یا چلویی و دولابی یا آیت الله حداد یا بهجت و بهاءالدینی متحول شدهاند.
کمشمارند آثاری واقعگرا و صادقانه که قهرمانش برای خواننده غریبه جلوه نکند و آنها را از خود بدانند و چهره و اخلاق و سیر زندگی همکلاسی و پسرعمو و دخترخالهی خود را در آنها ببیند.
چند روز پیش کتابی به دستم رسید با عنوان «شمرون کناردون» با داستانی از زندگی امیرمحمد اژدری به قلم سارا عرفانی و مریمالسادات علویان. غروب جمعه بود که صفحات اولش را -مانند هر کتاب دیگری- ورق زدم و خواندم. ناگهان خود را در انتهای صفحهی ۱۵۷ یافتم؛ غرق در زندگی طبیعی و عادی امیرمحمد اژدری، قهرمانی که به واقع قهرمان است، مال همین شهر و محل، بچهی تهران که در راه قم برای توزیع روغن و برنج و قند و شکر ترانهی محسن یگانه گوش میدهد و اهل سخنرانی و وعظ و نصیحت نیست، عاشق است و شعر ترانه را ترنم میکند و بر اثر بیتوجهی تصادف میکند! البته در تصادف اول نمیمیرد. مقامات کشوری و لشکری را میشناسد اما رانت مقدس نمیگیرد. اینستاگرام باز است، مرفه و برخوردار است، ادبیاتش پر است از کلمات رایج جوانی. هر جا درد است، با تواضع درمان است، از سیستان و بلوچستان تا حاشیهنشینان شهرها. انگار همهجا هست.
کتاب شمرون کناردون با عکسهایی از امیرمحمد اژدری و خانواده و دوستانش تمام میشود و مرا بیخواب میکند. کتاب دو ویژگی دارد که مرا به تحسین وا میدارد: در انتخاب کلمات نویسندگان، ستایش و تحسین و قدردانی نمیبینی که قهرمان را به خورد تو بدهد.
قهرمان نویسندگان آدم خارقالعادهای نیست که در عمر کوتاهش دهها کنش و واکنش استثنایی و خارقالعاده و سابقهای دستنیافتنی داشته باشد بلکه انسانی است مثل همه اما به واسطهی استمرار دهها عمل و عکسالعمل انسانی و دستیافتنی تصویری خارقالعاده از امیرمحمد در ذهن خواننده حک میکند.
ویژگی دوم، شخصیت امیرمحمد اژدری است که چون خوب و باصفا و رفیقباز و محترم و متعادل و عاشق و مشتاق و انساندوست است نادیده دوستش داری.
نظر شما